شهید دکتور محمد عاطف؛ نماد تواضع و صلابت

نوشته: عبدالباسط خالد

استاد را اولین باری که از نزدیک دیدم، زمانی متعلم بودنم بود، تابستان سال ۱۳۸۹هجری خورشیدی

آن‌زمان هنوز متعلم صنف دهم بودم، در روز اعلام نتایج مسابقه ستاره سیرت وی به شهر پلخمری آمده بود، این اولین مسابقه ستاره سیرت در ولایت بغلان بود، از طرف دفتر ولایتی جمعیت اصلاح بغلان برگزار شده بود.
استاد با لبخندی زیبایی که بر لب داشت با همه جوانانی که ستاره های سیرت معرفی شده بودند، قسمی تعامل میکرد، تو گویی سالهاست با اینها تعارف دارند.
هرگز آن نگاه های پر از عاطفه و آن صحبت های آگنده از مهر شأن را فراموش نخواهم کرد.
چنان با متانت حرف میزد، هر واژه و جمله شان وجدان های خفته را بیدار و در رگ رگ مخاطب شور و اشتیاق تلاش و مبارزه می آفرید.
بعدها زمانی که در پوهنتون سلام- فرع کندز کارمند شدم، این شخصیت بزرگ ریاست پوهنتون را به عهده داشت، هرگز کارمندان تعامل نیک وی را فراموش نخواهند کرد.
باری در سفر از کابل به کندز با استاد همسفر بودم، استاد خودش دریوری میکرد و در جریان سفر، در کنار خاطرات و قصه ها، اذکار و دعا را هرگز فراموش نکرد.
استاد مصداق واقعی همان تعبیر رهبان بااللیل و فرسان باالنهار بود.
پ.ن: این تصویر استاد رحمه الله در محفل عروسی یکی از عزیزان ما هست، استاد خوش چانس برنامه بودن، به شوخی از وی خواسته بودیم برای اینکه ثابت کنند، شماره خوش چانس نزد شان هست به استیج بیایند، استاد رحمه الله با کمال تواضع به استیج آمدند و شماره خوش چانس را برای همه نشان دادند.
رحمه الله

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *