امیدی که امیدوار تر میشود!
الف خان عاطف
نجم بار دیگر با شور و هلهله ها زیر عنوان انتخابات، هم در صفحات اجتماعی و هم در مکان های مجتمع، از مساجد تا دانشگاه، از مکاتب تا گذرگاه، همه و همه رنگ و بوی دیگری را به خود اختصاص داده است. از هر سمت و سوی با چهره های متفاوت از جغرافیای مختلف، با لهجه های گوناگون با فرهنگ متنوع ، با گام های استوار خواسته و ناخواسته به امیدی که با گذشت هروز امید وارتر می شود در حرکت هستند. هنگامی که این همه را مشاهده می کنم افکارم به تفسیر سوره النصر متوجه می شود.
زمانیکه در صنف درسی وارد می شوم ، حرف از تخصص و درجه گفته می شود بعداً همان کدر جوانی، را میابم که زیر چتر این قافله مبارک روان هستند.
اگر در مکان های مقدسه وارد می شوم اولین نظرم به جوانانی می افتد که با قامت رسا و استوار همچو نهال سبز ناجو قرار دارد بعد از دقت تمام درمیابم که این نهال رسا منسوب به همان مکتب تربیتی نجم است.
اگر در جامعه برای همکاری و همدستی به برادرم وارد می شوم، نخستین دیدگاهم به آن قدم های می افتد که با اخلاص و احساس تمام، گویا فرزند یک پدر و یک مادر باشد، دست برادرش را گرفته معاونت می کند. با دیدن این همه، ذهنم آن زمانی را به یاد می آورد که پدرم می گفت؛ جوانانی بودند با فکر واحد و با اراده مستحکم در مقابل طاغوتيان زمان به پا بر خواستند و امپراتوری که همچو “دیو قوی هیکل” را در هم شکست.
درین اواخر با جوانانی مقابل میشوم که چهره های مملو از نور ایمان، با احساس و انگیزه درونی اولین حرف شان را در رابطه به این مکتب تربیتی مطرح می کنند. با معلومات اندکی که به آنها ارایه می دارم، آماده آن میشود تا به این کاروان بی نظیر همراه شود. به خویش می گویم شاید این حرفی باشد، اما بر خلاف تصورم بعد از مدتی درمیابم این همان جوانی است که چندی قبل هم صحبت شده بودم ولی کاملاً متفاوت حرفش از دین و ایمان، فکرش در سدد تحقق نظام اسلام، احساسش همدلی و برادری، عدالت و برابری. از این همه چنین نتیجه می گیرم که رؤیایم نزدیک به حقیقت است و امیدم، امیدوار تر می شود.