نجم نشانه ای از نشانه های راه
نوشته:فهیم عمر، رکن نجم
در مسیر زندگی نشانه هایی قرار دارند که انسان را به سوی خیر و فلاح راهنمایی میکنند، و نجم یکی از این نشانه هاست!
در این فضایی که از هر سوی خبر بد گوش ها را می خراشد و قلب ها را پاره میکند، در این جامعه ای که گاهی انتحار و انفجار جان ها را می ستاند و گاهی فقر لبخند ها را از روی لب دزدی میکند، و زمانی تبعیض و تعصب رشته ها را از هم میگسلاند… در چنین اوضاع نابسامانی قلب انسان در برابر امید و ناامیدی حالت نوسانی دارد، گاهی تسلیم نا امیدی میشود و همه جا را تاریک و وحشتناک می بیند و زمانی با دیدن نشانه های در مسیر راه قوت خویش را باز می یابد و بر ترس غلبه حاصل میکند.
آری، نجم یکی از نشانه های راه است! نجم به سان ستاره ای تابناک در آسمان دعوت اسلامی کشور میدرخشد و با هر چشمک زدنی قلب ها را امید می بخشد و لب ها را با لبخند زیبا میسازد.
چهار روز قبل، اجتماع ارکان سالانۀ نهاد جوانان مسلمان (نجم) در شهر هرات باستان برگزار گردید، از گوشه گوشۀ این سرزمین جوانانی گرد هم آمده بودند تا ایمان خود را تجدید نمایند و ایستادگی برعهد و پیمان خویش را ثابت سازند. این اجتماع که ششمین اجتماع نجم از زمان تاسیس تا اکنون بوده است در نوع خود بی نظیر بود، 300 جوان از ولایات مختلف، از مسیر های دور، با وجود مشکلات اقتصادی و امنیتی، حضور بهم رسانیدند تا از یکسو همصدایی خویش را با دعوت اعلام کنند و ثابت کنند که در هر حال آماده لبیک گفتن به ندای دعوت اند و از سوی دیگر با تنوع قومی، ثابت نمایند که ما را جز پیوند ایمان هیچ چیز دیگر در این مکان جمع نکرده است.
براستی چه ندایی و چه داعیه ای جز ندای ایمان و داعیۀ دعوت این جوانان را گرد یک محور جمع کرده میتواند؟ ایمان و عقیده برترین هدفیست که شایستگی آن را دارد تا در راه آن از هر سد و بندی عبور نمود و هر طلسمی را شکست!
زیر سقفی که اجتماع در آن برگزار شده بود، بوی ایمان به مشام میرسید، و با چشم بصیرت حس میشد که فرشتگان الهی این اجتماع را احاطه کرده اند و تا سقف آسمان با بالهای خویش بر جوانان سایه افگنده اند، در آنجا دیگر صدای قومیت را نمی شنیدی، همه با یک صدا فریاد میزدند: اتحاد، اتحاد! در آنجا ریاست خواهی و برتری طلبی را نمیدیدی وقتی برادری برای ریاست، پیشنهاد و سپس انتخاب گردید همه با هم با یک صدا و نعرۀ بلند گفتند: لبیک، لبیک!
در آنجا کسی نمیگفت تو پشتون هستی و تو تاجک، بلکه یکدیگر را با لقب برادر صدا میکردند همدیگر را به آغوش میکشیدند چشم ها از اشک شادی لبریز شده بود، و چهره ها با نور ایمان مزین گردیده بود.
جوان کندهاری را میدیدی که تلاش دارد با جوان هراتی با لهجۀ شیرین هراتی صحبت کند، جوانی از پروان و کاپیسا را میدیدی که میخواهد با برادر ننگرهاری اش پشتو حرف بزند و جوانی از جنوبی ترین نقطۀ کشور صمیمانه و برادر وار در کنار جوانی از شمالی نشسته است، هیچ چیزی آنان را اینقدر نزدیک و بهم پیوسته نساخته است جز رشتۀ برادری ایمانی…
زمانی که دیدم جوانان از دور ترین نقاط کشور با طی نمودن 18 الی 30 ساعت راه، و با پشت سر گذشتاندن خطرهای احتمالی متعدد، باز هم در این اجتماع حاضر شده بودند به این یقین رسیدم که دیگر نجم در جامعه جای پا باز کرده است و خانواده ها به نجم باور دارند و به یقین رسیده اند که نجم همان ستارۀ درخشانیست که مسیر زندگی را روشن میسازد و فرزندان آنان را به سوی حق و حقیقت رهنمون میشود.
پروردگارا! تو که از ورای هفت آسمان شاهد چنین اجتماع بودی، تو از قلب های تک تک این جوانان آگاه بودی و هستی، تو که دیدی و می بینی که این جوانان چگونه در تلاش هدایت کشتی شکسته این ملت به سوی ساحل هدایت و رستگاری اند، تو میدانی که این جوانان رضای تو را بزرگ ترین هدف، پیامبرت را یگانه رهبر، کتاب مقدس ات را تنها دستور العمل کار خویش قرار داده اند و تو میدانی که آنان در راه تو مجاهدت میکنند پس به بزرگی و کرم خویش، طبق وعده ات، رهنمای راه آنان باش، با قدرت خود معین و کمک کنندۀ آنان در این مسیر باش، آنان گروه کوچک با ایمان قوی و پولادین در برابر دشمنان قسم خوردۀ دینت قرار دارند، صفوف آنان را مستحکم و در هر معرکه ای پیروز و سربلند شان بدار… زیرا تو یگانه هدایتگر و یگانه رهنمای ما هستی و آن کسی را که تو هدایت نمایی هیچ کسی گمراه کرده نمیتواند!