اشک های فراموش ناشدنی!
نوشته: ذکریا مجاهد، رکن نجم و مسؤول تعلیمی نجم کاپیسا
از چند سالی میشود که با این مجموعه ایمانی(نهاد جوانان مسلمان افغانستان) ارتباط دارم.
بحیث یکی از اعضای این خانوداده بزرگ هرگاهی که در اجتماعات و برنامه های آن حضور یافته ام، از یکطرف به آینده کشور امیدوار میشوم و بر یقین ام افزوده میشود که ملتی که چنین جوانان آگاه، مخلص، متعهد و مؤمن داشته باشد، امکان ندارد رویاهای استعمارگران و ایادی شان با همه سعی و تلاش و مصارف گزاف به حقیقت بپیوندد؛ بلکه این دشمنان ملت و مستکبرین خواهد بود که به اساس فرموده خدای سبحان
ترجمه: ( همانا کافران اموالشان را خرچ میکنند تا مردمان را از راه الله باز دارند، پس زود باشد که آنرا خرچ کنند باز آن انفاقشان حسرتی برآنان باشد. سپس مغلوب میشوند.) انفال35
که نا امید و دل شکسته خواهند شد.
از جهت دیگر با اشتراک در هر برنامه ئی خاطره جدیدی به کتاب خاطرات زنده گی ام اضافه میشود و چیزهای جدیدی را میبینم که نشان دهنده افزایش هدایت و قوت قلبی این جوانان مومن هست
ترجمه: ( آنانی جوانانی بودند که به پرورگار خویش ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم و دلهایشان را استوار گردانیدیم) کهف13_14
این شجره طیبه با گذشت هر روزی تنومند شده به شاخ و برگش افزوده میشود، بدور از شک انشاألله ملت ما در سایه سار این درخت پاک از گرمای سوزان کفر، فسق و الحاد دوری گرفته و طعم شیرین میوه اش را خواهد چشید.
آخرین ساعات اجتماع ارکان طوری بود که حلاوت ایمان را احساس و منظره های شگفت انگیز اخوت را به چشم هایم میدیدم. در آن لحظات چشم ها نه بلکه قلب ها میگیریست، احساس میکردی که گویا اینها برادرانی اند که سالها با هم زیسته اند و حال در هنگام وداع، نمیتوانند فراق برادران خود را تحمل کنند، در حالیکه چنان نبود بلکه مدت اندکی با هم سپری نموده بودند و از قبل آشنائی نداشتند و حتی تعداد از آنها شاید یکبار هم ندیده بودند.
چون احساس، درد و هدف شان یکی بود هریک فکر میکرد در این جامعه بی سر و مان گمشده اش را یافته است، پس ناچار باید گریه کنند اما میدانم آن اشک ها اختیاری نبود.