نجم

لحظه‌ی دیدار در بهشت…!

 برگردان از عربی: بصیراحمد مبصّر

   آیا تا کنون اندیشیده‌اید که لحظات نخستین ورود به بهشت چه‌قدر خوشایند و شگفت‌انگیز خواهد بود…!

  فکر کنید، وقتی نگاه ما به جوی‌بار های جاری در آن بیفتد، قصر های زیبا و دلرُبای آن‌را به تماشا بنشینیم، میوه‌های رنگارنگ، خیمه‌ها، سنگ‌فرش‌های طلایی و نقره‌ای، حریر، مشک ووو…!

   هنگامی‌که عزیزترین‌های مان‌را که سال‌هاست از دست داده‌ایم و از دیدار شان محروم گشته‌ایم، باز ببینیم…!

  آن‌گاه که فرزندِ نیکوکردار پدر و مادر مهربان اش را دیدار نماید، و پدر و مادری که فرزند شان را در کودکی از دست داده اند، به آغوش کشند،  و برادر، برادرِ گم‌شده یا ندیده‌اش را برای نخستین بار ببیند و در آغوش گیرد…!  وقتی ببینیم مریضان شفا یافته اند، کوران بینا گشته اند، غمگساران خوش‌حال و خندان اند، پیره‌مردان نیروی جوانی یافته، و پیره‌زنان سرمست و جوان شده اند…!

  وقتی دیده‌گانِ ما برای نخستین‌ بار با دیدار پیام‌آوران پروردگار خنک شود، بر صحابه‌ی پیامبر اسلام سلام بدهیم، با علماء و بزرگان امت که سخت شیفته و تشنه‌ی دیدار شان بودیم، مصافحه کنیم، مجاهدان و رادمردانِ راه خدا را از نزدیک ملاقات نماییم، چشمان مان با دیدن شهیدان گلگون کفن روشن شود، و با چشمِ سر فرشته‌گان الهی را از نزدیک به تماشا بنشینیم…!

  آن‌گاه که ما را به سوی حوض کوثر فراخوانند، و ببینیم که سردارِ سپید‌ رویان و فخر دو جهان، محبوب دل‌های‌ مان  محمّد صلی‌الله‌علیه‌وسلم با جام‌های زرّین در دستان مبارک‌اش از ما استقبال نموده، و جامی لبالب از آن کوثر جوشان و خروشانِ عشق بر ما بنوشاند…؛ وه که چه لذت‌بخش خواهد بود، و حقّا که جان و روان مان سیراب و شاداب خواهد گشت، چنان‌که تا ابد تشنه‌گی به سراغ مان نخواهد آمد…!

   و آن‌‌گاه که برای مان گفته شود:  این ابوبکر صدیق است، و آن‌که سمت تو می‌آید عمر فاروق، آن دیگری عثمان ابن عفان، و این مرد، علی ابن ابی‌طالب با دو جگرگوشه‌اش حسن و حسین رضی‌الله‌عنهما…! 

آن مرد، ترجمان القرآن ابن عباس است، آن مردِ زیر درخت، شمشیر برهنه‌ی خدا خالد ابن ولید، و این جوان‌مرد، همان راویت‌گرِ راستین و خستگی‌ناپذیرِ گفتار گهربار رسول‌الله علیه السلام (ابوهریره) است…!

  از دور صدای رسا و آوای دل‌آرای الله‌ اکبر _الله‌ اکبر اذان به گوش رسد، و چون نزدیک شوی، بلال ابن رباح را ببینی که بانگ توحید و تکبیرِ پروردگار سر می‌دهد…!

  سپس، آهنگ گیرای دیگری جان و جهان‌‌ات را شیرین و رنگین سازد، و چون به صاحب صدا رسی، ناگاه با خوش‌‌صدا ترین آفریده‌ی خدا (داوودِ پیامبر _علیه‌السلام) سرخوری…!

  وقتی از نزدیک با أصحاب اُخدود، أصحاب کهف، أهل السفینه، مومن آل فرعون، أصحاب القریه، ذوالقرنین و ديگر عزیزانی که فقط داستان شان را با گوش شنیده ای، از نزدیک ملاقات نمایی…!

  و هنگامی‌ که پروردگارﷻ ما را صدا زند: يَا أَهْلَ الجَنَّةِ (ای بهشتیان)! ما جواب پس دهیم: لَبَّيْكَ رَبَّنَا وَسَعْدَيْكَ (پروردگارا، مطیع و حاضریم)! سپس بگوید: آیا چیزی زیاده می‌خواهید تا برای تان بدهم! سپس بگوییم: از تو چه بخواهیم ای بزرگ‌پروردگار ما، آیا چشمان ما‌ن‌را با دیدارت خنک نمی‌کنی! سپس حجاب کنار رود، و بزرگ‌ترین نعمت بهشت نصیب مان گردد؛ خدای خود را، خالق خود را، و مالک و معبود خود را با چشم سر نظاره کنیم، و محو جمال و جلال او تعالی گردیم…!

  تصوّر نمایید آن لحظه چگونه خواهد بود…؛ دیدارِ پروردگار، در حالی‌که ما را مخاطب قرار می‌دهد: {اليوم أُحِلُّ عَلَيْكُمْ رِضْوَانِي، فَلاَ أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا}!

(امروز رضایتم را نصیب تان می‌‌گردانم، و ازین‌پس هیچ‌گاه بر شما خشم نخواهم گرفت)!  اولین لحظات در بهشت چگونه خواهد بود، اولین شب، اولین روز، اولین دیدارها…!

  دیگر، زحمت و عبادت پایان یافته مردم از حساب و کتاب فارغ شده اند، از ظلم و نقاق و خون‌ریزی خبری نیست، دنیای جنگ و جور و جنایت را ترک گفته ایم، اصلاً و ابداً دیگر نیازی به ابزار، سیستم‌ها و دارو های مختلف نیست، و تمام خسته‌گی، سستی‌ها و مشکلات یک‌سره پایان یافته اند…!

  باری؛ این همان بهشتی‌ست که اکنون کار و پیکار می‌طلبد؛ {ألا إنّ سلعة الله غالية، ألا إنّ سلعة الله الجنة}! (خبردار، کالا/پاداش پروردگار گران‌بهاست، و بی‌گمان پاداش پروردگار بهشت است!)  . . . 

اللَّـهُـــــمَّ اجعلنا و والدِينا، إخواننا وأخواتنا، أهلنا وذریاتنا، ومَن له حق علينا مِن أهل الجنة؛ برحمتك وفضلك وعفوك وكرمك يا ارحم الراحمین!

   آمـــــين يا ربَّ العالَمين!