برگزیده از کتاب “الداء والدواء”
از امام إبن قيّم جوزی رحمهالله
برگردان: بصیراحمد مبصّر
۱_ محروم شدن از علم؛ چون علم نوریست که خداوند متعال بر قلب انسان میریزد و گناه این نور را بین میبرد.
۲_ محروم شدن از رزق؛ چنانکه پروا داشتن از خدا جلبکنندهی رزق و ترک تقوی فقرآور است.
۳_ وحشت؛ ایجاد رعب و وحشت میان او و انسانهای پیراموناش_خصوصا انسان مهذّب و صالح_ چنانکه گنهکار جرئت روبرو شدن و همکلام شدن با اهل خیر را ندارد.
۴_ سختگرفتن کارها بر خود؛ چنانکه بر هیچکاری اقدام نمیکند مگر اینکه آنرا سخت و طاقتفرسا مییابد.
۵_ تاریکی و غِلظتی که بر قلباش مستولی میگردد.
۶_ گناهان، روح و روان آدمی را سست و متزلزل میسازد.
۷_ محروم شدن از طاعت و عبادت
۸_ گناهان عمر را فانی و برکت را از آن سلب میکند.
۹_ گناهان سبب زایش و پیدایش گناهان دیگر میشود، و تا چنان حدی میرسد که دلکندن از آن سخت و سنگین مینماید. چنانکه برخی از بزرگان گفته اند: از بدیِ گناه آنست که گناهانی دیگر میآفریند، و از خوبی خیر آنکه سبب خوبیهایی دیگر میگردد.
۱۰_ و از ترسناکترین پیامدهای گناه آنست که ارداهی خیر را در آدمی میمیراند و کشش بسوی معصیت را در او افزایش میدهد.
۱۱_ گناه، بدی را خوب جلوه داده، قباحت ذاتی آنرا میکاهد و کم کم به عادت مبدّل میسازد.
۱۲_ گناه آدمی را خوار میسازد و بدان سبب از چشم رحمت پروردگار میافتد.
۱۳_ با انجام گناه رحمت و برکت از زندهگی خودِ گنهپیشه و پیرامونیاناش _حتی حیوانات_ ور میافتد.
۱۴_ پیآمد گناه جز ذلت نیست؛ چنانکه عزت تنها در اطاعت از دساتیر و فرامین پروردگار است.
۱۵_ گناهان عقل را فاسد میسازد، چه که عقل نور و بینش است و معصیت چشم عقل را کور میسازد؛ و بدیهیست که با کاهش روشنی تاریکی فضا را در بر خواهد گرفت.
۱۶_ با کثرت گناه بر قلب انسان مُهر غفلت زده میشود.
۱۷_ ارتکاب گناهان آدمی را مستحق لعنت و ملامت میسازد.
۱۸_ گناه انسان را از دعای مغفرت پیامبر “علیهالسلام” محروم میسازد؛ چون پروردگار پیامبرش را دستور داده است تا در حق مومنین و مومنات دعای استغفار نماید.
۱۹_ پیامدهای گناه زمین و زمان، محیط و مکان و حتی آب و هوا را نیز ملوّث و متاثر میسازد.
۲۰_ گناه، آتش قوت و غیرت را در آدمی خاموش و فروکش میکند.
۲۱_ گناه، حیاء را که رمز حیات قلب، و نماد خیر و خوبی در انسان است، از بین میبرد.
۲۲_ گناه، هیبت و عظمت پروردگار را از دل بیرون نموده و او را بر انجام زشتیها و پلشتیها جرئ و بیباک میسازد.
۲۳_ گناه، آدمی را به خودش وامیگذارد و از خدایش دور مینماید، چنانکه آدمی بنده و بردهی نفس و افلیس شده و شیطان به هر سوی که خواسته باشد لگام آنرا میکشاند.
۲۴_ گناه، انسان را از دائرهی احسان بیرون میراند و از حلقهی محسنین حذف میکند.
۲۵_ گناه ایده و اندیشهی آخرتگرایی را در آدمی میکُشد و همهچیز را آنِی و زودگذر جلوه میدهد.
۲۶_ گناه مانع نعمت و جالِب نقمت است.
۲۷_ گنهکار همواره درگیر خوف و وحشت درونی و بیرونی است.
۲۸_ چنانکه گفتیم، گناه وحشتآور است؛ اما این وحشت نه تنها با خود شخص و در خود او خلاصه میشود، بلکه از خدا هم وحشت دارد، از خلق هم در وحشت است؛ و در یک سخن، آرامش و اطمئنان با گناه جمع شدنی نیست!!!
۲۹_ با گناه، قلب و نبض آدمی مرضآلود و آسیبپذیر است.
۳۰_ گناه، بینش و بصیرت آدمی را کور و کر میسازد، و قوت تمییز بین خوب و بد را در او از بین میبرد.
۳۱_ از دیگر پیامدهای گناه آنست که شخصیت فرد گنهپیشه را در پیشگاه دیگران خُرد و خمیر ساخته و عزت و کرامتاش را به ذلت و حقارت مبدل میسازد.
۳۲_ دیگر اینکه؛ گنهکار همیشه در زنجیر شیطان، زندان شهوت، و اسیر خواهشات نفسانی خویش است. پس حریت و آزادهگی برای گنهکار مفهومی ندارد، چون او همواره در بند است.
۳۳_ با گناه، جایگاه و منزلت انسان در نزد خدا و خلق از بین میرود. چون بلندمرتبهترین بندهگان در نزد خدای با تقواترین شان هستند، و گنهکاری ضد پارساییپیشهگی است.
۳۴_ گناه، رسوایی و آبرو ریزی را با خود همراه دارد، و گنهکار باید آماده باشد تا تاوان آنرا پس دهد.
۳۵_ گناه، پلهای پیوند بین بنده و معبود را میشکند.
۳۶_ گناه، از بینبرندهی برکتِ عمر، علم، عمل، عقل، طاعت و در کل؛ از میان بردارندهی برکت از دین و دنیای شخص است.
۳۷_ گناه، صاحباش را از اوج عزت به حضیض ذلت میکشاند؛ هرچند تا پیشتر فرد مهم و محترمی بوده است، اما اینک او آن فرد نیست.
۳۸_ گناه، همهگان را بر گناهکار جرئت میبخشد و علیه شخص و شخصیتاش بسیج میکند.
۳۹_ گناهان، قلب آدمی را کور میسازد و یا حد اقل بر بصیرت ذاتیاش پرده میافگند.
۴۰_ گناه؛ فراهم نمودن دستآویزی برای دشمن است.
۴۱_ گناه، خودفراموشی و از خود بیگانهگی است.
۴۲_ گناه،دستداشتهها را از بین برده، و آنچه قرار است به انسان ارزانی شود را، از او منع میکند.
۴۳_ گناه، نزدیکترین دوست انسان _که همان مَلَک همراه اوست_ را، از او دور و سرسختترین دشمن انسان _شیطان_ را به او نزدیک و بر او مسلّط میسازد.
۴۴_ گناه، توفیق طاعت و فرمانبرداری از دساتیر پروردگار را از انسان سلب میکند.
۴۵_ گناه، قلب را از شنیدن حق کر، از گفتن حق لال، و از دیدن حق کور میسازد.
۴۶_ گناه، روح و سرشت انسانی را مسخ و آن را _در تصرّفات و تعاملات_ بیشتر شبیه حیوانی میسازد که به هیچ قانون و منطقی پایبندی نشان نمی دهد.
۴۷_گناه، زندهگی را بر انسان تنگ و تاریک میسازدد؛ چنانکه همه چیز _حتی نفس اش_ بر او سنگینی میکند.
۴۸_ گناه، طبع انسان را وارونه میسازد؛ چنانکه حق را باطل و خوب را بد میانگارد.
۴۹_ گناه؛ سراب زودگذر، سیاهی توأم با تباهی، و لذتی زودگذر و باعث رسوایی است.
۵۰_ گناه، سبب محرومیت، ذلت، و شقاوت انسان در دنیا و آخرت میشود!