نویسنده: عبدالرحمن عزام
انسان موجودی است دو بعدی؛ دارای ویژگی پذیرشِ صلاح و فساد؛ که اگر در زمینهی رشد و تربیتش، به جانب درست و راه راست سوق داده شود، انسانی صالح و مصلح ببار خواهد آمد و در غیر آن، با طبیعت آسیب پذیر خویش، در دامن فساد سقوط نموده و به انسانی فساد پیشه و تبهکار، تبدیل خواهد شد و در نتیجه؛ راه نخستین، به فلاح و کژراههی پسین، به خسرانش خواهد انجامید؛ زیرا به تعبیر درست قرآنی، «كسي رستگار و كامياب مي گردد كه نفس خويشتن را پاكيزه دارد و بپيرايد. و كسي نااميد و ناكام ميگردد كه نفس خويشتن پنهان بدارد و بپوشاند، و بيالايد.»
نرمی، آرامش و آسایشِ زندگی از پدیدهها و خواستههای مشترکی است که همهی انسانهای سالم، بدان ارج مینهند و برانند تا در زندگی فردی و اجتماعی خویش، همواره با نرمی و آرامش، رهسپارِ قلهی رشد و بالندگی بوده و در پیمایشِ این مسیر، هرگز مانعی سرِ راه شان ایجاد نشود تا با دچار شدن بدان، از پیمودنِ مسیر خویش، باز مانند. و اگر درین میان افرادِ نفهمِ کار نادرست و دارای سلیقههای زشت که به پاره ای از حطام دنیا چشم دوخته و برای به چنگ آوردن آن، هر راه نامیمونی را برگزیده و به استفاده از هر ابزار و وسیلهی نامشروعی دست مییازند و با گذشت از هر ارزش و تقدیم هر قربانی ای در راه خواستهشان کوتاه نمیآیند، سر بر آورند، کشمکشی نامیمون و پدید ای نامبارک، به میان خواهد آمد که همگان را درگیر و دست به گریبان هم نموده و رفاه شان را به تباهی و صلاح شان را به فساد خواهد کشانید و درینجاست که دیگر صفا و صمیمیت از زندگی شان رخت خواهد بست و روی خوشی نخواهند دید و دوباره به جای تقدیم گل، خار نثار هم خواهند کرد.
آری! جنگ؛ نقطهی مقابل و در زاویۀ مخالف با نرمی و آرامش و آسایش قرار دارد که به حیث یک پدیدهی ارزش ستیز، مایهی وحشت و ویرانی بوده و بسان تیغ برنده ای است که شاهرگ حیات زندگی بشر را قطع و توان و قوه اش را خواهد گرفت و سستی و ضعف، ببار آورده و همگان را به ورطهی هلاکت و نابودی میکشاند.
و اما اکنون که در سرزمین مظلوم مان، از دیر گاهی است بنا به اسباب و عوامل عدیده ای، طبل جنگ، کوبیده شده و این آتش خانمانسوز در خانه خانهی این ملت افتاده و قربانیهای بس گران و فراوانی به کام خویش بلعیده است و کسانِ خس تباری بر آتش آن میدمند و این آتش، هستی ما را به یغما برده است، روی آوری به صلح و امنیت، و گام برداشتن به سوی آشتی و تفاهم، در کنار اینکه نیاز ملت و جامعهی مان است، دارای مزایا و پیامدهای عمده ای در عرصهها و مجالات مختلف و سببِ کسبِ موفقیت و رفاه و آسایش و اقتصاد و… بوده و اگر به جریان پروسهی مبارک صلح کمی بیشتر و سنجیدهتر تسریع بخشیده شود، به امت و ملت خسته از جنگ ما، نیروی تپش و تلاش و تپندگی خواهد داد و دوباره از میان خاکسترهای در دستان باد جنگ و تباهی، جوانهها سر بر خواهند آورد و شکوفه خواهند نمود و نهالهای نیم سوخته به درختانی تنومند و سر بر افراشته تبدیل خواهند شد.
و اینک که شاهد آتش بس سه روزه میان دو طرف درگیر جنگ بودیم، به وضوح دریافتیم که در کنار ملت مظلومی که فریاد صلح خواهی شان تا دور دستها به گوش میرسد و همواره این ندای خویش را بر هر کوی برزنی رسانده اند و رسالت خویش را درین زمینه ادا نموده اند، دو طرف درگیر جنگ نیز دیگر از جنگ و تفنگ، مشت زنی و تفنگ کشی بر روی هم، خسته شده اند – که براستی باید این بار گران، بر شانهی شان سنگینی کند و تحمل آن، کمر شان را خم نماید- و تشنهکامِ جرعهی نابِ شهدِ گوارای آشتی اند.
مردم دیگر جنگ نمیخواهند، همه به پیامد و تباهی آن پی برده اند و از سالیان درازی است که محرومیت خود و پدران خود را با چشم دیده اند و دیگر نمیخواهند نسلِ نوین شان نیز قربانی آن شوند؛ بلکه فرد فرد جامعه و ملت مان، با دید نیک و حالتی فرح انگیز و مسرت بخش به این آشتی مؤقت مینگرند، خواهان تداوم و ادامهی آن اند؛ زیرا همه نقش آن را درین زمینه و پیامدش را برای خود و ملت و میهن خویش میدانند.
و حالا؛ بر مردم و ملت ماست که جایگاه و وزنهی سنگین خویش را درین میان بدانند و سرنوشت خویش را خود رقم بزنند و هنگام گزینش راهِ صلح و سلاحِ جنگ، گزینشی درست بنمایند؛ زیرا با انتخاب اولی قدمی به سوی پیشرفت و ترقی و زندگی برداشته و با دست یازیدن به دیگری، خود هیولای تباهی و نابودی و مرگ را به آغوش می کشند.
آری؛ اینک این خودِ ملت اند که میتوانند خوب و بد روزگار خویش را رقم زده و باانتخاب خود، بوم جنگ را نوازش، و با تیر سهم آگین تباهی، سینهی کبوتر صلح را نشانه روند؛ و یا هم، کبوتر صلح را برفراز آسمان میهن شان به پرواز درآورده و این بوم شوم را از بام خویش فرو کشند و یک سر و یک صدا با زمزمه نمودنِ والصلح خیر، آوای صلح خواهی سر دهند و فریاد برآورند: جنگ دیگر بس است!