نوشته: عبدالجبار مطمئن
چنانچه دنیای پهناور در گوشه های از جغرافیای خویش از دست فرزند ناخلف و احسان فراموش خویش (انسان نادان) روزی دچار تاریکي گشت و تیرگي اش صدها سال طول کشید، ولي روزي هم رسید که فرزند خلفش (انسان دانا) با تقبل زحمات و قرباني های فراوان احسان مادر مهربانش (زمین) را بیاد آورده در صدد بهبودي وضعیت اجتماعي فرزندانش برآمدند و شمعهاي روشن هدایت را تکثیر نموده بر راه بشریت گذاشتند تا روزنه بیرون رفت از اعماق تنگ و تاریک جهالت بسوي آغوش فراخ و روشن علم و هدایت یافته باشند. آنها کوشیدند و رزمیدند تا بشریت را از چاه بغرنج فقر و ضلالت کشیدند.
اینگونه حوادث در اکناف جهان بارها تکرار شدند، ولي چنانچه مبارزه جهل و دانایی، پیوسته ادامه داشته است، گاهي تاریکي و ضلالت به حدي به درازا میکشید که ملت ها بستوه آمده و فغانشان روی صفحات سفید تاریخ را با خود سیاه مینمودند ولي گاهی نور به اندازه ساطع و براق میشد که کناره های افق را همچون صبح صادق روشن نموده و نه تنها انسان بلکه تمام موجودات از برکت علم، هنر، ثروت و دارایی در آرامش بسرمیبردند.
این وهله زمان نیز با خط زیبای مملو از نور درج اوراق زرین تاریخ گردیده و این رخدادها هریک نامی گرفت و سرنوشتها رقم خوردند و راه های جدید بر روی بشریت گشودند.
رنسانس!
رنسانس به معنی نوزایی – دوره رنسانس در اروپا روشهای علمی تازه و نخستین گامهای اساسی بشر اروپایی برای انقلاب علمی، فنی و اختراعات تازه و دگرگون ساز می باشد. رنسانس در حقیقت دوران آزادی انسان از قید و بند طبیعت و نیز جهل خود خواسته او بود.
ولی سرزمین خاور وقتي به نور علم و معرفت، ایمان و معنویت نائل آمد که روشنگر گیتی پیامبر بزرگ اسلام جناب حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم به پیامبري مبعوث گشت و نخستین فرمان الهي را با واژه میمون و مبارک (اقراء) دریافتند و زندگی متفاوت از گذشته تاریک، را آغازگر شدند. از آنجائیکه این فرمان عام بود شامل مرد و زن، کودک و پیرِ مسلمان میشد، پس همه در تکاپوي اندوختن برآمدند و درین عرصه دست آوردهای سترگ کمایی کردند.
این رخداد مبارک به اتفاق دانشمندان و دانش پژوهان آغاز رنسانس باختر زمین بویژه جزیرة العرب به حساب مي آید.
قرون وسطی (عصر تاریک):
دقیقاً در همین وهله زماني بود که اروپا رو به روزهای تاریک جهالت و استبداد کرده بود که بمرور زمان شدت یافت و ملت ها در آن سخت میسوختند. انسانها درنده خو شده بودند و همنوعان خویش را با اندک تفاوت اندیشه، به بدترین شکل شکنجه نموده، علم مجال زبان گشایی نداشت و تفتیش عقائد به بدترین نوعش ازطرف کاخ و کلیسا جریان داشت. دانشمندان فرصت ابراز نظر نداشتند و ملت ها بجز رنج نمی چشیدند!
اینجا بود که در محدوده جغرافیای اروپا جهل و تاریکی، غربت و بدبختی، رکود وویرانی حاکمیت مینمود و تاریخ نویسان آن خطه با بدترین الفاظ از غم ورنج شان تعبیر نموده و از درد و چالش فراوان حکایت نمودند و آن را (Dark Ages)یا زمانه های تاریک نوشتند!
ولي از نظر زمانی دقیقا قرون وسطی اروپا بود که در شرق درخت رنسانس شکوفایی به ثمر نشسته و ملت ها زیر سایه اش از نعمت های گوناگون برخوردار بودند، علم و معرفت در حال گسترش بوده و اکتشافات علمي دانشمندان جشن گرفته میشد. دانشمندان اعم از قشر ذکور و اناث در پی گسترش دامنه علم بودند و نور تابان معرفت اکناف زمین را پر میساخت، رادمرانی همچون (البیرونی) در باب ریاضیات و دوستش (ابن سینا) در فلسفه و طبابت (ابن خلدون) در تاریخ (الجزری) در هندسه (عباس بن فرنانس) در هندسه و صدها عالم و فرهیخته دیگر در صدد پخش نور دانش برآمده بودند و سرزمین تابش روشنایی را گسترش میدادند. اینجا بود که جهان اسلام بر قله دارنده گان بهترین خدمات اجتماعی جهان نشسته بود و وبیمارستانهای مجهز اعمار نمودند، درسگاه های علمی، فنی و دینی بازگشایی نمودند و نیروی نظامی مجهز با آخرین تکنالوژی زمان خویش را ساختند و اساس نخستین دانشگاه های جهان را در المغرب، تونس و عراق گذاشتند!
رنسانس اروپا:
غرب همچون نامش غرق در غربت و تاریکي بود ( تا آن وقت آمریکا کشف نشده بود و اروپا به غرب جهان شهرت داشت) که در گوشه ای از جهان پهناور اسلام نخستین دانشگاه دنیا اساس گذاشته شد، دانشگاه نامدار (القروِیین) در شمال افریقا ـ کشور مراکش کنوني ـ شهر فأس.
این در حالیکه اروپا همرای اینکه با علم درستیز بود به بانوان نیز همچون جنس درجه دوم مینگریستند! آنها را حقیر و پست میشمردند و از حقوق شان در هیچ مجلسی یادآوری نمی شد! این دانشگاه بدست دو خواهر دانشمند و علمدوست بنا نهاده شد که در نوع خود عمق رسوخ علم در جهان اسلام و عمومیت آن برای هر دو قشر را به نمایش میگذارد. این دانشگاه تا امروز پا برجاست و با ۱۴ دروازه خویش (که هر بابش ویژه علمي بود) شهرت جهاني دارد، سپس دانشگاه زیتونه بر لبه مدیترانه در کشور زیبا و آباد (تونس) و دانشگاه بزرگ همه علوم در جوار نیل خروشان در کشور مصر بنام (الأزهر) اساس گذاشته شدند.
اینجا بود که اروپایان دوست داشتند فرزندان شان از غربت و گرسنگی نجات پیدا کنند و همچنان از ظلم کلیسا+کاخ رهایی یابند، لذا آنها را به سرزمین مسلمانان فرستادند تا هم دانش اندوزند و از نان گندم با شکم سیر بخورند و هم از شر حاکمان مستبد و خودکامه شان سالم بمانند. این جریان تاحدي شهرت یافت که هر خانواده اروپایی که عضویی را در دانشگاه های اسلامی در خاور میانه و یا شمال آفریقا داشتند، بر دیگران مباهات مینمودند.
این نسل تحصیل کرده اروپا وقتي به سرزمین شان برگشتند به دیگران از کمالات علمي، ظرفیت هاي بلند اخلاقی، آزادي ابراز اندیشه، وفور نعمت ها، پیشرفت اقتصادي و عدالت اجتماعی حکایت ها نمودند و خواب را از چشمان نوجوانان ربودند!! فارغین دانشگاه های جهان اسلام آن فضائل و خوبی ها را برای کشورهای عقب افتاده و حاکمان فرومایه شان آرزو مینمودند و همیشه خواب آنرا در سرزمین خود می دیدند!
این چنین بود که جرقه آغازین رنسانس (نوزایی) اروپا زده شد و انقلاب بزرگ فرانسه بوقوع پیوست. دروازه های علم در اروپا باز گردید و همه علوم را از عربی به زبانهای خود (لاتین) ترجمه کردند. از آنجاییکه ملتها مدت مدید در زندان عدم دسترسی به دانش بودند، بسان تشنه گان دیرینه، گرد چشمه سارهای علم و دانش ریختند و گُم شده خویش را بازیافتند.
اینجا بود که جرقه اکتشافات و اختراعات زده شد و گلیم قرون تاریک در اروپا جمع گردید. طوریکه همه در صدد آبادانی بر آمدند و از بهترین نعمت های خداوند بزرگ مستفید گشتند، بندهای آب ساختند، سرک های پخته و عریض و شفاخانه های مجهز و دانشگاه های مترقی، هوتل های مجلل و کارگاه ها و کارخانه های متعدد پا به عرصه وجود گذاشتند.
ولي با تأسف فراوان که جهان اسلام استادی بشریت را بعد از آن تا یکی دو قرن بیشتر ادامه نداد، گویا به اوج خود صعود نموده بود و داشت سیر نزولي میپیمود. در این سوی دنیای شرق اسلامی، علوم تجربي (عصري) با بی مهری شدید اجتماعی روبرو شدند و به جایگاه رفیع دانشمندان این عرصه تحقیرها صورت گرفت!
بیشتر عالمان دین آن وقت به مرض مُهلک خود پسندي مبتلا گشته فقط خود شان را عالم میدانستند و پاداش های مذکور در آیات و احادیث گوهربار آنحضرت(ص) را تنها بخود نسبت میدادند، و دیگران را مصروف مباحات یا حتی خباثات می دانستند، تا جائیکه برخي در توهین و تحقیر دانشمندان علوم تجربی (عصري) چنین سرودند:
علم دین است فقه و تفســیر حـدیث
هرکه غیرازین خواند گـــــــــــردد خبـــیث!
علماء آن روز دنیا و آبادانی آن را مذمت نمودند و بر منابر پیوسته از غربت و جایگاه رفیع آن تمجید و ستایش نمودند، تا حدی که دیگر کمتر کسی به تکاپوی بیشتر برای فراهم نمودن مال حلال دست به کار می شدند! آنها پس منظر احادیثی که در حصه نیکو پنداشتن غربت را نادیده گرفتند و آن را برای عموم مسلمانان تجویز نمودند.
اینجا بود که علاقه وافر دانش پژوهان مسلمان نسبت به علوم تجربي کاهش یافته و دانش آموزان فقط به علوم عربي (دیني) روی آوردند، این روند تا حدي ادامه یافت که واپسین ثمرات درخت پربار علوم تجربی در کشورهای اسلامی بر زمین ریخت، اکتشافات کاهش یافت و بالآخره نسل مخترعین در جهان اسلام منقرض گردید. و این هنگامي بود که دانشمندان غربي در بَحر و بَر پشت روزنه های جدید علم در تکاپو بودند و اختراعات و اکتشافات شان جهان پیرامون شان را روشن و آباد کرده بود.
مسلمانان نه تنها از علوم تجربی، که از تاریخ و جغرافیه شان نیز رویبرتافتند و دیگر وقائع مهم و شخصیت های بزرگ و دست آوردهای سترگ شانرا ننوشتند و نخواندند و اهمیت ندادند!!!
کار بجای رسید که نسل های بعدی اروپا و غرب فراموش کردند و یا به فراموشی سپردند که علم پدرانشان از کجا مایه گرفت؟ استادان شان کی ها بودند؟! آنها همه دست آوردهای علمي دانشمندان جهان اسلام را بنام اجداد خود نوشتند و حتی افتخار نخستین دانشگاه جهان را بنام خود نوشتند و افتخار خویش دانستند!!
جهان اسلام در اواخر قرن ۱۹ نوزده هنگام از خواب پرید که علم علماء غربی بر فراز آسمان به پرواز درآمد، هواپیماهای غرب فضای شان را گرفت و اختراعات غرب خانه و کاشانه شان را پر نموده بود، هرچه را در محیط خود مشاهده مینمودند، دست ساخت دانشمندان غرب بود! ماشین آلات غول پیکر پیرامون شان مارک کشورهای اروپایی خورده بودند، بهترین بیماریستان ها را ساختند و بزرگترین بندرگاه ها را ساختند!!
این اختراعات از یکسو مایه افتخار برای علماء و هوشمندان غرب بحساب می آمدند و می آیند و از سوي دیگر مایه ننگ و عار به ملت های قدر نشناس شرق قلمداد میشدند و میشوند. متأسفانه که این روند قهقرایی در قلمرو مسلمانان تا امروز ادامه دارد و این راه هنوز پیموده میشود. گویا چرخ بدشگون تاریخ ما را واژگون نموده و تک تک وقائع و فجائع قرون وسطی را عملاً برجهان اسلام تطبیق می نماید، از سُوء حظ که عادات زشت همچون کم ظرفیتي، نادانی، غرور و خودپسندی بر ما مستولی تمام عیار گشته اند.
در یک قرن اخیر بسیاری دانشمندان جهان اسلام تلاش نمودند که مجد و عظمت از دست رفته را باز یابند و نسل جدید را با کاروان بشریت همگام سازند، آنها نداهای بیداري اسلامي را سردادند و در همه جا فریاد روشنگری و علم را ندا دادند تا شود که چند وجدانی را بیدار نموده و در واگُن قطار زندگی معاصر اسلامی نشانند.
الحمدلله که نداهای مخلصانه بی اثر نبودند و هزاران جوان مخلص و متخصص، متدین و متمدن از گوشه های سرزمین اسلام بویژه تازه مسلمانان غرب سربر آوردند و پاسخ لبیک گفتند.
ولی با تأسف فراوان، همان قرون وسطی و همان دشمنی با علم و سازندگی، اکنون دارد آهسته آهسته با لباس زرین عصر جدید پدیدار میشود و منادیانش روزافزون گشته بر فرق جهان اسلام ضربه های مهلک وارد می آورند. امروزه ما از غاری دوباره گزیده میشویم که ده ها مرتبه گزیده شده بودیم و طبیبان حاذق این سرزمین ما را از داخل نمودن دوباره دست مان در همان غار برحذر داشته بودند، ولی گویا اینکه دیگر پند پذیر نیستیم و برچسپ مؤمن بودن ما رنگ باخته است.
هنوز در اکناف کشورهای اسلامی کسانی یافت میشوند که عنوان عالم و فرهیخته را یدک می کشند ولی از علوم تجربی بیزاری میجویند!! عقب ماندگی را تجویز دینی میدهند و غربت و نابسامانی را سنت الهی برای نیکوکاران میشمارند! آنها فقط خودشان را عالم میپندارند و عالمان و دانشمندان علوم دیگر را فریب خورده و غرق در وادی مباحات میدانند، آنها تلاش برای علوم دیگر را تلاش دنی دنیوی تلقی نموده و فقط برخی علوم عربی را، راه خداوند بزرگ می پندارند، حتی کار بجای رسیده که علوم ترجمه شده غربی به عربی (منطق، حکمت و فلسفه) را نیز علوم دینی بشمارند و در پیچ و تابهای کوچه های فرسوده و متروک آن پشت مجد و عظمت اسلاف بگردند!!
برخی آخوندان امروزی ما خواسته ناخواسته در یکی از واگُن های قطار سریع السیر عصر نشسته اند ولی روی شان را بجهت مخالف نموده اند و فریاد می زنند: “من با این قطار سفر نمی کنم!!” ولی بطور جریان طبیعی زندګی آنها را بسان کف روی دریا باخود حمل می کنند.
برای اینکه سیر علمی یک جامعه صعودی پنداشته شود، در دنیای علم متن متینی برای تعبیر این عبارت وجود دارد: (نسلی کامیاب پنداشته میشود که نسل بعدی خویش را دانا تر از خود تربیه نماید!!) اگر نسل امروز از نظر علم، صنعت، هنر و فن آوري از دیروز عقب مانده تر باشد، بدون شک نسل قبلي در انجام مکلفیت خویش ناکام بوده است، وبر اساس همین اصل صعوديست که نسل های کنونی غرب با حفظ احترام به جایگاه رفیع علماء و بزرگان شان (اکنون) از نسلهای قبلی شان چندین مرتبه بلندتر رفته اند و علوم آنها را بسط و ترقی داده اند. سرک مورد استفاده نسل کنونی به مراتب از سرک 2 نسل قبل بهتر است و آبادانی شهرها بیشتر و خدمات اجتماعی به مراتب وسیع تر و آسانتر، ولی اندیشه قرون وسطایی یا همان (پسا رنسانس) در شرق مسلمان نشین ما (بویژه وطن رنجدیده من افغانستان) طوری دیگری هست!! آنها به بهانه واهی شکسته نفسی، خود شان را فریفته اند و هیچگاه خویش را مناسب مقامی نمیدانند که نسل گذشته داشته است، همیشه نسل حاضر خودش را از نسل قبلی نالایق تر و کم ظرفیتتر دانسته، دست از تلاش برای رسیدن به مقام بلندتر علمی و اجتماعی کشیده اند! و چنین است که سیر ما از قرنهاست که نزولیست و هنوز با سرعت برق به قهقراء می شتابیم!!
ما در خاور بی یاور، هنوز از بیان مذمت دنیا و آبادانی آن خسته نشده ایم و هنوز سوژه داغ منابر ما را تمجید نمودن ژنده پوشي، کُهنه دوزي، شترسواری، خامه کاری و زندگی در پلاس تشکیل میدهد. بجای اینکه این حدیث گوهربار آنحضرت صلی الله علیه وسلم را که فرمودند:( مَالي ولِدُنیا وَ مَا لِدُنیا وَمالی؟ الحدیث) را مثبت تعبیر کنیم و فرق بین دنیا پرستی و دنیا سازی بکنیم، آنرا منفی تعبیر می نموده از بازسازی و آبادانی سرزمین اسلامی هم خود دست کشیده و هم مردم را برحذر می داریم! ما به همه ثروتمندان مسلمان با دید مشکوک نفاق و عصیان مینگریم و فرق بین ثروتمند شدن و خودکامه و مستکبر شدن را نمی کنیم!!
ما هنوز درک نکرده ایم، وقتی جوانان نیرومند و دانشور ما از آبادی و بازسازی کشور صحبت می کنند، هرگز به معنی این نیست که شخصاً دنیا طلبند و برای خود انباشته های از ثروت می خواهند، بلکه آنها همچون راد مردان مسلمان تاریخ میخواهند خود در خانه کرایی نشسته باشند و لی برای هموطنان بی خانمان و بی سرپناه خود ده ها شهرک بسازند، خود صاحب بایسکیل باشند ولی برای ماشین آخرین سیستم هموطنان خویش سرک های پخته و معیاری بسازند. یا مثل آنهای که خودشان اولاد نداشتند ولی برای فرزندان هموطنانشان ده ها بلکه صدها مکتب و مدرسه اعمار نمودند، نسل جدید جهان اسلام دوست دارد دست به آباد نمودن سرزمین مسلمانان بزنند، تا به مصداق آن آیه مبارکه که خداوند بزرگ میفرماید: هو أنشاءکم من الأرض واستعمرکم فیها. هود به حدتوان بندگی خودشان جامه عمل پوشانیده باشند.
اما من… همچون همه نویسنده گان ناکام از امروز میترسم و مجال اندیشیدن برای فردا را ندارم. دوست داشتم از آنچه رنج میبرم و انتقادی که از جامعه خود دارم با جرئت بنویسم، داد بزنم و دلم را خالی نمایم ولی من نویسنده قرون تاریک پسا رنسانسم من به تفتیش عقائد بُرده خواهم شد و به بدترین شکل جزاء خواهم دید، میترسم بمن برچسپ بی دینی بزنند و از آنجائیکه بجای مدرسه فارغ پوهنتونم شاید گمانهای دیگر ببرنند!
خداوند بزرگ و بی همتا چشم و دل همه برادران را روشن نموده و توفیق پیمایش راه علماء رباني، حقانی، واقعیت گرا، حقیقت نگر و علمدوست همچون سید ابوالحسن ندوی (رحمه الله)، سید جمال الدین افغانی(رحمه الله)، علامه اقبال لاهوری(رحمه الله)، سید سلمان ندوی (حفظه الله)، دکتور یوسف قرضاوی (حفظه الله) دکتور علی قره داغی (حفظه الله) و هزاران اندیشمند مسلمان دیگر را نصیب همه ما فرمایند.
ان أرید إلا الإصلاح ماستطعت و ماتوفیقی الا باالله علیه توکلت و الیه انیب. حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.