نجم

اقصی هستم!

 

اقصی هستم، دومین قبله مسلمانان و سومین جایگاه مقدس نزد آنان،سلیمان علیه سلام فرستاده پروردگار مرا تعمیر نمود، بعد او فرستاده گان الله یکی پس از دیگری در کنارم بوده اند!
حتی خوب به یاد دارم در روزگار ذکریا علیه السلام  خانواده عمران یگانه فرزند دختر خود یعنی مریم مادر عیسی علیه السلام  را برای خدمت گزاری برای من وقف نمود!
بلی زنی بود پاکدامن و هنوزهم عبادات اش یادم هست، آن راز و نیاز های که در حجره کوچکش در صحن حرمم با پروردگار یکتایش داشت!
روزگار میگذشت تا اینکه پیامبر خاتم، مبعوث به رسالت شد!
16 ماه تمام بسویم نماز خواند، در زمان خلافت امیر مومنان عمر فرزند خطاب توسط سپاهیان خدا فتح شدم بدون اندک خون ریزی!
روزهای خوشی با مؤمنان داشتم تا بلاخره
فرزندان صلیب بر من چیره شد!
بلی، فرزندان صلیب، سنگدلان بی رحم آنهایی که
از کشته های مؤمنان نماز گزارم، پشته ها ساختند
تاریخ عمق جنایات ضد انسانی آنها را نیز به یاد دارد.
روزگار تلخی را سپری میکردم، من بودم و خالی از نماز گزاران مومن!
حالا تبدیل شده بودم به ذخیره گاه مواد!
دوصد سال بعد!
فرزند رشید امت اسلامی صلاح الدین ایوبی مرا از چنگال فرزندان صلیب رهانید!
اینبار نیز بدون کدام خون ریزی!
روزهای خوشی ام دوباره آغاز شد مملو از نماز گزاران مومن بودم، فرش های زیبای سرخ رنگم
قطرات اشک مروارید گونه ی بنده گان خوب خدا
را جذب خود می نمود!
بلی روزهای خوب سپری شد، محافظانم آهسته آهسته به خواب سنگین رفتند!
فرزندان امت جهاد و مبارزه، دیگر  به خواب رفته بودند، خواب عمیق، پر از کابوس وحشتناک استعمار!
خلافت عثمانی ها، یگانه سپر دفاعی ام  آن را که ” مرد مریض اروپا” خطاب میکردند از هم پاشید!
و دیگر عبدالحميدی نبود تا مرا نفروشد!
فرزندان نا خلف به خواب رفته، تنهایم گذاشتند، تا اینبار فرزندان یهود، به قوت بازوی نیروهای استعماری برمن چیره شوند!
آنها برمن چیره شدند و تلاش کردندتخریبم کنند!
تا آن هیکل موهوم را بیرون آرند!
آنها میخواهند بزرگی جهان را  به دست آرند، مگر به کدامین قیمت؟!
به قیمت تخریب من!
بلی، فرزندان سامری دیگر تحمل وجود مرا ندارند!
تحمل وجود جوانان نماز گزار مومن را!
دیگر نمی خواهند، جوانی، در من با خدایش صحبت کند!
فرزندان یهود خیلی از بودنم ناراحت اند، از هیچ تلاشی برای نابودی من دریغ نورزیدند!
حریق ام کردند!
زیر رگبار گلوله ام بستند!
در زیر پایم حفره ها کندند!
تا مگر مرا از صحنه گیتی محو سازند و  آن هیکل موهوم بدست آرند!
امروزه مدافعانم اطفال سنگ به دستی هست که جهان با تمام ساز برگ خود، آنها را تروریست خوانند! آری نمی دانم چی شده اند؟
کجا رفته اند؟
جوانانی که چشم  امیدم را بر آنها بسته ام، تا از چنگال خون آشام  صهیونیستیان رهایم کند!
بلی کجایند؟
کجایند فرزندان عمر بن خطاب؟
کجایند فرزندان صلاح الدین؟
کجایند فرزندان عبدالحميد ثانی؟