نجم

نجم؛ ستاره‌ای که درخشید و معرفت افروخت!

با گذر چند روز دیگر، نجم «نهاد جوانان مسلمان افغانستان» پای در پنج‌ساله‌گی می‌گذارد.
من که از نخستین‌روزها شاهد تولد و تشعشع این ستاره‌ی تاب‌ناک در سپهر سازنده‌گیِ کشور بودم، با نگرداشت وضعیت موجود آن‌زمان و روی‌کرد و ماحَصَل چندساله‌ای این نهادِ نوپای، آنچه را که خود به دیده‌گانم دیدم، اینجا یاد داشت نموده و در دید دوستان وامی‌گذارم؛ تا خود بخوانند و قضاوت نمایند.
اگر از حق نگذریم، درین برهه‌ی زمانی جوانان و نوباوه‌گان ما سخت نیازمند توجیه راست و درست عقیدوی، فکری و عملی هستند. و اگر این رسالت خطیر توسط خود جوانان انجام پذیرد، بسی سودمندتر و کارآمدتر خواهد افتاد.
در روزگار و دیار پرتنش ما که بیشتر گوهر فکر و اندیشه در معرض تاراج و انحراف قرار دارد، بیش از هر زمان دیگری نیازمند ره‌نمودهای اهل دانش و بینش هستیم، تا متخصصانه و متعهدانه جلو این هجوم شوم بحران فکری را گرفته و به رهنمونی جوانان فرا راه حق و حقیقت همت گمارند.
بی‌هیچ تردیدی، عصری که ما در آن ب‌سر می‌بریم مشحون از فتنه و مشعوب به فساد است. عصری که به تعبیر شیوا و رسای حکیم مشرق زمین:
جوانان را بدآموز است این عصر
شب افلیس را روز است این عصر
شیطان‌کیشان شب‌پرست برای خاموش ساختن نور حق، از هیچ تلاشی دریغ نورزیده و تمام توش و توان شان را برای گمراهی نسل‌نو ما بکار بسته اند. عصری که بازار ددخویی سخت گرم و دکان خرد‌ورزی و اخلاق‌مداری سرد و خالی‌ست. عصری که از برکت جهانی‌شدن و انفجار اطلاعات، زود است که انسان این سلاله‌ی مخلوقات، زیر فرآورده های علمی و تکنولوژیک‌اش لِه و لورده گردد؛ اما با گذر هر روز از فطرت و اصالت‌اش فاصله گرفته و به درنده‌خويى روی می‌آورد.
و در یک سخن، عصری که سه‌خای بدخیم خشم و خون و خیانت ابرسازه‌های دنیای مدرن ما را شکل می‌دهند.
آری برادر، درین چنین آشفته‌بازی که برخی غرق خرافات و خودساخته‌ و ‌پرداخته‌های خویش‌ بودند و بعضی نفهمانه سخت سرگرم رقص به نای بی‌نوای استعمار، عده‌ای بی‌دینی و ارزش‌‌گذاری را نماد نوگرایی انگاشته، و کسانی با چماق پر طمطراق تکفیر خود و خلقی را به بینی رسانده و به جهنم وصل می‌نمودند، دوستانی با احساس پاک آوای احیای خلافت سرداده و اما راهکار و رهیافتی جهت نیل بدان مأمول نداشتند؛ نج‍ــ ـــم همان ستاره‌ای‌ست که درخشیدن گرفت و تمام لایه‌های تنگ و تاریک حاکم بر فضای جامعه را درنوردید.
نجم، با بینشی معرفت‌محورانه، خداپسندانه و انسان‌پرورانه پای در پهنه‌ی اصلاحی ملت رنج‌دیده و ستم‌کشیده‌ی‌ این آب و خاک گذاشت، پرچم پر ارج مهر و مهربانی را برافراشته و تا دوردست‌های کشور به اهتزاز در آورد، ندای پاک هم‌دلی و هم‌گرایی در داد، پیام خوش‌گوار صفا و صمیمیت بر لب داشت، شعار شیرین:
با قلم با کتاب
انقلاب انقلاب
را، برای نخستین‌بار در آسمان دانش و بینش کشور سر داد،
زنگ خوش‌آ‌هنگ:
همه با هم بسوی صلح و سازنده‌گی در کشور
را، بگوش تک‌تک رسالت‌مندان رساند،
جوانانی را گرد هم آورد که تا پیش، هدف زندگی‌شان را نمی‌دانستند، اما اینک با غیرت و غرورِ برای شادی، آزادی و آبادی هم‌نوعان ‌شان لحظه‌ای هم نمی‌آسایند.
آرامش‌شان با تحرّک و تلاش گره خورده است و برای برکشیدن گلیم دیگران از آب، تمام توان شان را بکار می‌گیرند.
زهی سعادت شان!
من در حالی این کلمات را می‌نگارم که هیچ وابسته‌گی جز «محبت مخلصانه» با این برادرانم ندارم.
تلاش و پویش شان را می‌ستایم و از درگاه دادار یار بدست‌دعا می‌خواهم که با گذر هر روز بر پوینده‌گی، بالنده‌گی و درخشنده‌گی‌شان افزوده و بر زندگی گرداننده‌گان و کارگزاران آن بیش برکت نهد.
بمنه و عزه و کرمه