نوشته: دکتور یوسف قرضاوی( نصیحت های پدرانه به جوانان مسلمان)
جهت زمینه سازی گفت و شنود با جوانان، نصائح و اندرزهایی را پیشکش نمودم، قصد و نیتم از این حرفها جز رضای خدا مطلبی در میان نبوده چون شیوۀ دین برنصیحت بنیاد گذاشته شده است، همانطوریکه پیامبرگرامی صلی الله علیه وسلم برایمان تعلیم داده است که دین عبارت از نصیحت برای خدا و برای پیامبرش و برای کتاب او و برای رهبران مسلمان و همۀ مردم است، مؤمن آیینۀ مؤمن است، وصیت به حق و وصیت به صبر از اسباب نجات از زیان دنیا و آخرت محسوب گردیده است.
نخست نصیحتم به جوانان اینست تا به اهل تخصص احترام گذارند، چرا که هر علم اهل و هر فن را تخصصی است پس همانگونه که برای انجنیر درست نیست که در امور طب اظهار رای کند و نظر بدهد و نه به طبیب درست است که در امور حقوقی و قانونی رای دهد، بلکه حتی درست نیست طبیب متخصص در یک رشته، در رشتۀ دیگریکه از اختصاص او نیست دست درازی نماید، به همین گونه درست نیست که علوم شرعی کلا مورد بحث هرکس – به دلیل اینکه اسلام متعلق به گروه خاصی نیست و این آئین طبقۀ را بنام رجال دین همانگونه که در ادیان دیگر معروف است نمی شناسد – قرار گیرد.
در واقع و حقیقت امر نیز چنین است که اسلام هیچ گروهی را بنام رجال دین، نشناخته بلکه بنام علماء متخصص دینی شناخته است. کسانیکه آیۀ کریمۀ ذیل به آنها اشاره فرموده است:
( فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا في الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون) التوبة: 122
ترجمه: پس چرا بیرون نمی شود از هر فرقۀ از ایشان یک طائفه، تا فهم حاصل کنند در دین، و باید بترسانند قوم شان را چون بازگردند بسوی ایشان، تا شاید ایشان بترسند.
رهنمود های قرآنکریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به ما می آموزاند که هنگام ندانستن بخشی از امور دین باید به دانشمندان از اهل ذکر و علماء مراجعه نمود.
(فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون) الأنبیاء: 7
ترجمه: پس سوال کنید از اهل علم اگر نمیدانید.
و در جای دیگر فرموده است:
( ولو ردوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم) النساء: 83
ترجمه: و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانىاند كه [مىتوانند درست و نادرست] آن را دريابند
و نیز فرموده است:
(فاسأل به خبیرا) الفرقان: 59
(و لا ینبئک مثل خبیر) فاطر: 14
و پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد شخصیکه زخمی شده بود و بعضی مردم با وجود زخم او بوجوب غسل برای وی فتوا داده بودند وبعد از غسل جان سپرد فرمود:
( قتلوه قتلهم الله، هلا سألوا إذا لم یعلموا؟ فإنما شفاء العی السؤال)
ترجمه: اورا کشتند خدا آنها را هلاک سازد، پس چرا سوال نکردند وقتیکه ندانستند؟ زیرا شفاء درمانده سوال است.
آنچه مرا بیشتر به شگفت می آورد اینست کسانی را می بینم که در خطرناکترین قضایا فتوا میدهند و در مهمترین امور حکم صادر میکنند بدون اینکه نزد آنها استعداد فتوا وجود داشته باشد و گاهی پا فراتر نهاده با جمهور علماء قدیم و حدیث سر مخالفت می گیرند و حتی زمانی آنها را به گمان اینکه او نباید مقلد باشد و حق دارد که اجتهاد نماید متهم به خطا و جهل نموده میگویند که دروازۀ اجتهاد به رخ همگان باز است، این درست است اما اجتهاد را شروطی است که گاهی شخص حتی یکی آنرا هم در خود نمی یابد، بعضی از گذشتگان ما از علماء محقق، بربعضی دیگر از اصحاب علم در عصر خویش که در دان فتوا بدون تدبیر و اندیشه پیش دستی مینمودند عیب گرفتند از جمله اقوال که دراین مورد از ایشان روایت شده اینست:
( إن أحدهم یفتی فی المسألة لوعرضت علی عمر، لجمع لها أهل بدر)
به تحقیق یکی از ایشان در مسألۀ فتوا میدهد که اگر آن مسأله به حضرت عمر تقدیم می شد، برای آن اهل بدر را جمع میکرد.
از سخنان ایشان گفته اند اینست:
( اجرؤکم علی الفتیا، اجرؤکم علی النار)
پرجرئت ترین شما در فتوا، پرجرئت ترین تان برآتش است.
خلفاء راشدین – با آنکه خداوند برای شان دست علم بخشیده بود – زمانیکه به مسألۀ مشکلی روبرو می شدند آنرا نزد علماء و بزرگان صحابه مطرح میکردند و از آنها مشوره میگرفتند و در روشنائی نظر آنها مسأله را حل میکردند و از این رنگ فتواهای اجتماعی بود که در عصر اول اجماع بوجود آمد.
بعضی از آنها از دادن فتوا خود داری نموده و مسأله را به دیگر محول می ساخت و یا میگفت که نمیدانم.
عتبه بن مسلم گفت: سی و چهار ماه ابن عمر را همراهی کردم، در بسیاری از مسائل که از او سوال می شد میگفت: نمیدانم!
ابن ابی لیلی گفته است: صد و بیست تن از انصار اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دریافتم، اگر از یکی آنها از مسألۀ سوال می شد او مسأله را به یار دیگر خود و او به دیگر محول می ساخت تا آنکه دوباره همان مسأله به شخص اولی باز می گشت، و هیچ یکی از آنها نبود که سخن میگفت و یا از مسأله سوال میشد مگر اینکه دوست داشت تا برادرش اورا از آن مسأله راحت سازد.
عطاء بن سائب گفته است: مردمانی را دریافتم که اگر از یکی آنها سوالی می شد، و سخن میگفت در خود می لرزید.
چون از اصحاب به تابعین برسیم می بینیم که آقا و سردار ایشان سعید بن المسیب هیچگاه آماده دادن فتوا نبود و همیشه این سخن را تکرار میکرد. ” خدایا مرا از آنها و آنها را از من در امان بدار!”
و چون از تابعین أئمۀ مذاهب که دارای پیرو اند، نظر کنیم می بینیم که آنها در مسألۀ که آنرا نمی پسندیدند از قول ( نمیدانم) ابا نداشتند و در میان همه آنها در این مسأله امام مالک رحمه الله شدید تر بود و میگفت: ” کسیکه از مسأله ای سوال شود، پس قبل از پاسخ گفتن، برای وی مناسب اینست که خود را در مقابل جنت و دوزخ قرار دهد و ببیند که چگونه خود را در آخرت خلاص خواهد کرد بعد آن مسأله را جواب دهد.”
ابن قاسم گفته است: من از امام مالک شنیدم که میگفت: من در مسأله ای بیش از ده سال است که فکر میکنم و تا حال در مورد آن نظر موافق حاصلم نشد.
مصعب گفته است: ” پدرم مرا به حل مسأله – که صاحب آن مسأله نیز با من همراه بود – نزد امام مالک فرستاد تا او خود مسأله را به وی عرض کند پس جواب داد که من در این مسأله جواب قانع کننده ای ندارم از اهل علم بپرسید”
با این کلما نمی خواهم جوانان مسلمان را از آموختن و درس خواندن منع کنم، زیرا طلب علم و حصول دانش یک فریضه است و باید از گهواره تا لحد در پی حصول آن گشت اما میخواهم این را خاطر نشان سازم که آنها هر قدر دانش بیاموزند بازهم نیازمند اهل تخصص اند، چون علوم شرعی را ابزار و اسبابی است که نتوان به همۀ آن دست یافت و فروع و شاخه های است که اوقات و گرفتاری هایشان اجازه نداده است که برای کسب آن خود را فارغ سازند، و برای هر بخش تخصص لازم است و هرکس برای کاری آفریده شده است.
هم چنان من عملکرد این جوانان را که رشته های تحصیلی خویش را چون دانشکدۀ ادبیات یا تجارت و یا دانشکده های علمی چون طب و انجنیری را که مدت زمانی را در آن سپری کرده اند و چه بسا که در آن تخصص یافته اند ترک گفته و برای تخصص در امورشرعی خود را فارغ می سازند، تائید نمیکنم، این طایفۀ از جوانان ندانسته اند و یا خود را به نادانی افگنده اند که حصول اینگونه علوم بر گروه جماعت مسلمین خود فرض کفائی است و باید مسلمانان در همچو زمینه ها بردشمن سبقت جویند و کسیکه نیت خویش را در طلب اینگونه علوم دنیوی درست نماید این عمل وی در جمله عبادت و جهاد وی محسوب می گردد زمانیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم مبعوث گردید اصحاب و یاران وی هر کدام شغل و پیشه ای داشتند که از آن طریق امرار معیشت می کردند پس آن حضرت هر کدام را به پیشه ای که داشت به حال خود گذاشت و از آنها مطالبه نکرد که پیشۀ خود را برای آموختن علم دین یا دعو ترک کنند مگر آن کس را که برای انجام وظیفه مقرر می داشت که در آنصورت بروی لازم بود که خود را برای انجام آن وظیفه از همه کار ها فارغ می ساخت.
و آنچه که من از آن زیاد بیم دارم اینست که در وراء این پدیده، غریزۀ پنهان و پوشیده نباشد که خود را برای خود نمائی و شهرت در مجالس و حلقات مطرح نماید و چه بسا که خود انسان نیز به آن پی نبرده اما در اعماق ضمیرش این پدیده جا دارد این نکته نیازمند دقت و باز رسی است چون نفس آدمی اماره بالسوء است و راه های شیطان به سوی این نفس زیاد و باریک است، موفق آنست که بر سر چهار راهی توقف نماید و بعد از بکار بستن کوشش و تلاش خود درجهت تشخیص راه و تحلیل اندیشه ها انگیزه های آن که آیا این عمل برای دنیا است و یا برای آخرت؟
آیا برای خداست و یا برای مردم؟ بعد آنرا انتخاب نماید تا که خود را فریب ندهد و در روشنائی راه خدا با رهنما گام بردارد.
( و من یعتصم بالله فقد هدي الی صراط مستقیم) آل عمران : 101
و کسیکه چنگ بزند به خدا پس به تحقیق رهنمائی شده است به سوی راه راست.
و کسیکه چنگ بزند به خدا پس به تحقیق رهنمائی شده است به سوی راه راست.