نوشته: روئینتن مصلح مستانزاده
محصل مدیریت تجارت در هند
بشر از همان بدو پیدایشش به فکر یافتن راه و روش زندگی، داشتن معیار ها، اصول و انکشاف اینها بر اساس لزوم دید شرایط و حالات بوده است. این نوع تلاش ها و تکاپو تا زمانی موفقانه بوده است که بر حول دستورات الله چرخش داشته است. یا به عباره دیگر زندگی براساس فرمایشات ناظم زندگانی در حرکت بوده است. گهگاهی انسان خود مختارانه بفکر ترسیم اصول نو جهت بقا و تدوام زندگی بدون نظر گرفتن اصول کلی و اصلی میباشد. که این خود باعث ترد کلیات زندگی شده وبعضا برای مدت زمان کمی مؤثرانه نمایان میگردد ولی در دارز مدت تدوام داشته نمیتواند.
نظام سرمایه داری از پیداشش تا حال مطابق گفته های بالاست. ضعف عمده هم از اصول این نظام برخاسته است که در تضاد با اصول اصلی زندگانیست. تلاش برای جمع بیشتر سرمایه، رقابت های بی حد و حصر به نحوی که ماهی بزرگ ماهیان کوچک را میبلعد. سرمایه دار سرمایه دارتر میشود ولی در آن طرف قضیه کم سرمایه و بی سرمایه غریب و غریبتر میگردد. کنترول بازار ها تنها بدست مجمع از افراد سرمایه دار میباشد که آنها توان هر نوع جذب خون ملت ها را دارند. گاهی قیمت ها را به اندازه پائین میاورند که رقبای کوچک دیگر توان رقابت با ماهیان بزرگ را نخواهند داشت و به شکل اتومات یا جذب شکم این ماهیان بزرگ میگردند یا مجبوراً صنعت را به نفع آنها ترک میکنند.
و گاهی دیگر قیمت ها را بی نهایت بلند میبرند تا بتوانند سود بیشتر کمایی نمایند. هر چند براساس نظریات تیوری پردازان سرمایه داری، در مارکیت ها رقابت کامل مسلط میباشد و قیمت ها براساس عرضه و تقاضای مجموعی تعیین میگردد. ولی دموکراسی و آزادی مطلق برای ماهیان بزرگ اجازه بستن پروتوکول های پنهانی را داده است ومقدس ترین مقدسات نزد ماهیان بزرگ اعظمی ساختن مفاد میباشد. در این میان طبقه کارگر بیشترین زحمات و سرمایه داران بیشترین سود ها را کمایی میکنند.
حجم زیاد سرمایه برای ماهیان بزرگ قدرتی اینرا میدهد که حتی حکومت و پارلمان را تحت کنترول خواست های شان آورده قوانین کشور را به نفع شان تبدیل نمایند. سرمایه داری جامعه انسانی را به جامعه جنگلی عوض میکند به طوریکه قدرتمند و سرمایه دار مثل اینکه شیر در جنگل بخاطر قدرت زیادش حرف اول را میزند اینها در جامعه انسانی حکمرانی و با قوت سرمایه شان انسان را ها مثل گله ها به هر طرف که بخواهند به حرکت در خواهند آورد.
کاپیتالیسم انسان را خود خواه میسازد به نحویکه هر فرد صرف تلاش برای کسب سود شخصی مینماید در این میان هر نوع ضرر یا فایده که قرار است به دیگران برسد اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرد. امپریالیسم غرب مداوم پشتوانه نظام سرمایه داری است چون بقا و تداوم امپریالیسم غرب در کاپیتالیسم نهفته است.
در آمریکا صرفاً ۲۰۰ خانواده و در فرانسه در حدود ۶۰ خانواده کنترول مارکیت ها و بنگاه های تولیدی را بدست دارند. که به خواست خودی شان میتوانند سطح عرضه و قیمت ها و مزد دلخواه شانرا برای کارمندان بدهند. که این نشان دهنده بوروکراسی ناقص امپریالیسم غرب است.
امپریالیست ها از آزادی و دموکراسی حرف میزنند و در عین حال امپریالیسم برای سرمایه داران بزرگ اجازه ورشکست نمودن تصدی های کوچک را میدهد. پس حق فعالیت وآزادی تصدی های کوچک کجا شده است؟
آیا آزادی به این معناست که زور آور، کم زور وکم قوت را ببلعد؟
پس فرق میان جامعه انسانی و جامعه جنگلی در چیست؟
آیا آینده بشر با ادامه این وضع به نابودی مواجه نخواهد بود؟
لیبرالیسم مطلق عدالت عمومی را در جامعه تامین کرده نمیتواند چون کاری را که قبلا فئودالیسم و کمونیزم با کارگر و مردم انجام میداد و به عوض نجات بشریت از فلاک و نابودی، آنها را به سوی آینده نامعلوم و تاریک میکشاند فعلا همین کار را لیبرالیسم با بشریت انجام میدهد. تجمع سرمایه زیاد بدست امپریالیست های غرب و فقر مردم آسیا و افریقا آینده بشریت را به بحران شدید هشدار میدهد. این نوع تجمع بی حد توازن زمینی بشریت را مورد تهدید قرار میدهد.
قدرت سرمایه و مد نظر نگرفتن اصول اخلاق اساسی، امپریالیست های بزرگ را جرأت این بخشیده که هزاران نفر معصوم را در فلسطین، عراق، سوریه و دیگر کشور ها به هلاکت برسانند و به شکل مختصر میتوان گفت که نظام سرمایه داری، ظاهر خیلی زیبا و دل ربا دارد ولی زمانیکه عملاً تطبیق گردد انسانیت را به سوی هلاکت و نابودی میکشاند.