سخنی از یتیمِ تاریخ

نبشتۀ سیدمسلم لبیب

قلم بدست گرفتن و نبشتن از زمین و آسمان و کوکب و ستاره گان و مَه و مهتاب و آفتاب وکهکشان سهل و آسان آید اما نگاشتن از یتیم بزرگمهر تاریخ و توصیف خورشید ازمان و مدح ماهِ مردمان و تمجید زیباترین آفریدگان و تعریف محبوبترین رحمان و نعت مردِ مردان و وصف جانِ جانان از توان کی برآید؟

لحظه ی که قلم، توصیف آن یتیم تاریخ را نماید؛ عجز وآه و ناله و فغانَ قلم، مرغان آسمان را خبر کند. کدام زبان سزاوار توصیفش دارد و کدام حروف درخور نوشتن مدحش باشند وکدامین سطور جایگاهش را تواند بیان کند وکدام جمله وجملات و فقره فقرات شایسته تمجید اوست وکدامین صفحه وصفحات لیاقت نبشتن از او(علیه السلام) را دارد.

اما وصد اما… با تمام عَجز وکمال نَقص بایستی مُقرّ ومعترف بر بزرگیِ آن یتیم بزرگ بود و حرفش را به میان آورد زیرا: قَلمی که از او نویسد برتر از طلا بُوَد و دهانی که لب به توصیف او گشاید خوشبوتر از مشک شود و حرفی که از او سخن براند زیباتر از گُل گردد وسطری که از مدح او گوید، ارزش وبَها گیرد و جمله وجملاتی که از داستانهای او بیان کند شیرین تر از شیرین میشود و صفحه وصفحاتی که شرح حال او نماید زیباتر از لوح زرین میگردد.(علیه السلام) چگونه زبان وقلم لب نگشاید و ننویسد از یتیمی که فرش را به مقصد عرش ترک نموده و تا سدرة المنتهی رسیده؛ یتیمی که دیدارش آروزی دلهامان شده و مهرش در اعماق قلبهامان نهفته و محبتش در باغ جانهامان شکفته و درخت عشقش در سرزمین وجودمان رُستَه.

مگر میشود که حروف و سطور به شوق وذوق نگردند از نبشتن در مورد یتیمی که امیر پیامبران وسردار جهانیان و رهبر آزادگان و بخشنده تر از باد وزان ودرخشنده تر از خورشید کیهان و زیباتر ازماه آسمان و نگین حلقه عاشقان است.(علیه السلام)

محال است که درجملات و صفحات ذکر ویادی نشود از یتیمی که نام نامی اش درجهان پیچیده و از شوق دیدارش، اشک مشتاقان چکیده وز روی محبتش، قلب مهرورزان تبیده و در طلبش، دل دلداران از دنیا رهیده وآهوی جان در هوایش از صحرای جهان رمیده و دربرابر جمالش، سرِ سرًو گونۀ زیبارویان خمیده.(علیه السلام)

آری! شوق وذوق، عشق و مهر، جمال وکمال، زیبایی وصفایی، سخاوت وعدالت، رشادت وشجاعت، دلیری ودلبری، فصاحت وبلاغت، سیادت وقیادت وذکاوت وفطانت آن یتیم بزرگ، قلم را بدستِ ناتوان من گذاشت تا از آن یتیم (محمد علیه السلام)بنگارم وجرعه ای از دریای حیاتش برگیرم و گلوی تشنه کامان را تازه گی دهم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *