نور می بینم!

نوشته:عبدالهادی “مهدی”

دیگر گذشت آن زمان که سنگ به پای لنگ بود، آن زمان که هر جا مسلمانی بود، تازیانه ی ظلم بر پشتش می خورد، آن زمان که هر جا مسلمانی دم از اسلام می زد، تروریست نامیده می شد؛ آن زمان که هر جا مسلمانی برای دفاع از مقدساتش قد علم می کرد، او را افراطی و تندرو می خواندند.

آن زمان گذشت که مسلمان حق زدن حرفش را نداشت و میبایست بجای حرف زدن، سکوت کند تا سکولار و بی دین و … حرف بزند؛ زیرا او بود که مطرح بود، او بود که مهم بود، او بود که مترقی بود و او بود که… دیگر آن زمان نیست، ما تغییر کرده ایم، ما حقیقت خود را درک کرده ایم، مقصد مان را یافته ایم، می فهمیم که باید چه کنیم و از که استعانت بخواهیم و به کی پناه ببریم، از کی بخواهیم و برای کی کار کنیم.

حال آن زمان گذشت که دشمنان قسم خورده ی اسلام از جهل مسلمانان، بر علیه مسلمانان استفاده ی سوء را می کردند، دیگر مسلمانان دانا شده اند، اینک هیبت و عظمت پیشین خویش را بدست آورده اند، حال آن زمان رفت که حرف مسلمان به جایی نمی رسید و تاثیری بر کسی نداشت زیرا کسی نبود که گوش فرا دهدو ارزشی به گفته های شان قائل شود.

آری!

آنزمان گذشت ، که نام مسلمان را به عنوان انسان بد و بد خواه روی تخته ی مکتب دنیا می نوشتند؛ آن زمان که بزرگان ما را حقیر شمرده و از هر نوع ظلم و استبداد به ایشان کوتاهی نمی کردند و صدایی هم نبود که این آوازه را تا ناکجا آباد برساند، آن زمان که کشته شدن یک طفل کافر از شهید شدن هزاران پیر و جوان مسلمان در زیر بمباردمان ظالمان زمان اهمیت بیشتر داشت. و دیگر آن زمان طی شد؛ من نور می بینم!

می بینم که بزرگانی با در دست داشتن چراغ علم از دور دست هویدا گشتند، می بینم که مسلمانان دارند آلام و اهداف خویش را بر روی صفحه روزگار ترسیم می کنند؛ می بینم که مسلمانان هوشیار شده اند و دست به هر دستی نمی دهند، می بینم که مسلمانان دارند از خود گذشتگی نشان می دهند؛ دیگر به خود آمده اند؛ دیگر خود را شناخته اند.

حال زمان موعود است، حال زمان ماست، ما پا به عرصه ی وجود نهادیم و این موجودیت مان را اعلان می کنیم، دیگر باید حرف ما را گوش کنند، دیگر باید به ما اهمیت بدهند ، باید ما را بشناسند، ما مسلمانانی نیستیم که بتوانند از ما استفاده ی سوء کنند، بلکه ما مسلمانانی با هیبت، با شوکت، باعزت، و با همت هستیم. از این به بعد باید آنها زانوی احترام پیش ما خم کنند،کمر همت به خدمت ما ببندند، از ما بگویند و از ما بشنوند، دیگر تازیانه های ظلم را از آنها گرفتیم ، دیگر سر مسلمانی به زیر چکمه های شان نخواهد رفت، دیگر خون مسلمانی به نا حق نخواهد ریخت،دیکر دست مسلمانی کوتاه نخواهد شدچون ما برگشتیم، ما او را یافتیم کسی را که در پی اش بودیم، کسی که خیر خواه ما بود، کسی که بدون چنگ زدن به ریسمانش ما هیچیم.

بلی! ما خدا را یافتیم و به او پناه بردیم و او بود که ما را عزت داد و سر بلند مان کرد. پس از او می خواهیم که سربلند مان نگهدارد، سربلند مان بمیراند، و سربلند مان به پیشگاه خویش بخواند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *